۱۳۹۲ فروردین ۱۶, جمعه

گفته هایی از میخائیل باکونین



  1. ماهیت آزادی، اخلاق و شرافت انسانی فرد این است که او نه به خاطر اجبار، بلکه از سر فهم، خواسته و عشق خود دست به نیکوکاری بزند.
  2. مردم به خاطر همان دلایلی به میخانه می روند که به کلیسا می روند: برای نئشه کردن خود، برای فرار از بدبختی، برای آنکه خویشتن را برای لحظه ای آزاد و شاد احساس کنند
  3. آزادی بشر فقط در این معنا می یابد که وی از قوانین طبیعی پیروی کند، قوانینی که خود به عنوان طبیعی کشف کرده است، نه هیج قانون دیگری که از بیرون و به واسطه ی یک اراده ی خارجی به او تحمیل شود، این اراده هر چه که می خواهد باشد، الهی، انسانی، جمعی یا فردی
  4. طغیانگری یک گرایش طبیعی زندگی است. حتی یک کرم در مقابل پایی که روی او می گذارند به آن سوی می چرخد. به طور کلی شور زندگی و کرامت جویی نسبی یک حیوان را می توان از شدت غریزه ی طغیانگری او اندازه گرفت
  5. آزادی همگان برای آزادی من ضروری است
  6. نخستین قیام باید بر علیه استبداد عالی مذهب سالاری باشد، بر علیه شبح خدا. تا زمانی که در بهشت اربابی داریم در زمین برده خواهیم ماند
  7. از هرکس به اندازه توانش، به هرکس به اندازه ی نیازش
  8. من زمانی واقعا آزادم که همه زنان و مردان دیگر به یکسان از آزادی برخوردار باشند. آزادی دیگران نه تنها نافی یا محدود کننده آزادی من نیست برعکس، تایید کننده و تصدیق کننده آزادی من است
  9. هرکس که برای بعد از انقلاب طرح و نقشه می ریزد مرتجع است
  10. اگر دولتی هست، تسلط وجود دارد و در این صورت بردگی هست
  11. حضور اربابی در بهشت بهترین توجیه برای داشتن اربابی در زمین است. به همین خاطر اگر هم خدایی وجود می داشت باید که نابود می شد
  12. آن جا که دولت آغاز می شود آزادی فردی تمام می شود و برعکس

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر