۱۳۹۱ اسفند ۴, جمعه

بهشت نیاز به دولت، و انقلاب نیاز به حزب ندارند


نويسنده: روسيا روشن آنارشیست ها در غالب انقلابات اجتماعی خود را بعنوان قابله زایمان پیروزی بحساب می آورند. آنان اکنون می گویند که گرچه آنارشیسم یک جنبش اجتماعی است ولی آن نه تئوری نجات و نه سنگری برای مبارزه مسلحانه است. 150 سال است که اهل نظر، مورخین و روشنفکران پیرامون تعریف آنارشیسم بحث می نمایند. خوشبینی آغازین کلاسیکهای آنارشیست نسبت به انسان بعدها قدری بدبینانه و محتاطانه شد. دانیل گورین آنارشیسم را نوعی سوسیالیسم تعریف کرده است. آنارشیستها همچون لیبرالها خواهان جامعه ای آزاد هستند؛ ولی بدون حاکمیت دولت و سرمایه استثمارگر. چون مفهوم اصلی آنارشیسم آزادی است، آنرا خویشاوند مکتب لیبرالیسم میدانند، ولی در مقابل لیبرالیسم، آنارشیسم ضدکاپیتالیسم است چون در کاپیتالیسم و دولت، اعمال قدرت وحاکمیت را می بیند. گروه دیگری لیبرالیسم را آنارشیسم بدون سوسیالیسم نامیده اند. کورت هیلر درکتاب "بسوی بهشت" مینویسد که بهشت فاقد دولت خواهد بود و بدون اجبار و حاکمیت، همزیستی مسالمت آمیز همه افرادانسانی، هدف نهایی آنارشیستی خواهدشد. اجازه آزادی مالکیت خصوصی در نزد آنارشیستها تاحد رفع نیازهای خصوصی افراداست و آن نمیتواند وسیله ای برای استثمار و یا انحصار اقتصادی برای افزایش سرمایه خصوصی باشد.
آنارشیست ها برای نخستین بار خلاف مبارزان دیگر نه دولت، طبقه، قشر و یا گروهی را بلکه مقوله حاکمیت را مورد انتقاد قرار دادند. باکونین و پرودن در این رابطه کمونیسم دولتی مارکس را برده داری دولتی نام نهادند. در آغاز خیلی ها آنارشیسم را مترادف با هرج ومرج و اعمال خشونت میدانستند. هیچ مفهوم سیاسی تاکنون این چنین باسوء استفاده تعریف نشده است. مارکسیست-لنینیستها نیز آنرا به مفهوم خودسری، بی برنامه گی، هرج ومرج تعریف نمودند. مارکس و انگلس در کتاب "ایدئولوژی آلمانی" به نقد نظرات آنارشیستی ماکس اشتیرنر پرداخته و او را به تمسخر" ماکس اشتیرنر مقدس و خرده بورژوا" نام نهادند. آنزمان توهینی بدتر از لقب خرده بورژوا نبود؛ اگر آنرا به دنباله اسم مبارز و یاروشنفکری می بستند. مارکس با تمسخر به باکونین نیز "محمد بدون قرآن" میگفت. او نظر باکونین را مربوط به دوره پیش از صنعتی شدن اروپا میدانست و مدعی بود که باکونین هنوز پیچیده گی جامعه صنعتی زمان خود را نفهمیده است. لنین در سالهای 1901-1905 آنارشیسم را تئوری خرده بورژوازی، لومپنی، فردگرایانه، شبه انقلابی و مخالف سوسیالیسم علمی میدانست. لنین کتاب "فرد و مالکیت اش" اثر اشتیرنر را ضد ترقی اجتماعی و اثری ارتجاعی میدانست. مارکسیستها مدعی بودند که تکامل دولت موجب آزادی انسان از دولت خواهدشد و سوسیالیسم، حذف دولت نیست بلکه تکامل آنست و کارگران زمانی به سوسیالیسم نزدیک میشوند که به دولت نزدیک شده باشند. مارکس نیز کتاب "فلسفه فقر" پرودن را " فقر فلسفه" او نامید. اسلویته، فیلسوف معاصر آلمانی مینویسد که مارکس غیر از پرودن دو بار دیگر از روی جنازه مخالفان فکری خود توهین آمیز عبورکرد، یکبار از روی باکونین و یکبار از روی جنازه اشتیرنر، چون آنزمان آنان تنها کسانی بودند که توانستند نظراتی منطقی و جانشینی در مقابل مارکسیسم را خطاب به جنبش اجتماعی مطرح نمایند.
آنارشیست ها مدعی هستند که آنان خلاف کمونیسم دارای قطبهای فکری اتوریته مانند مارکس و لنین نیستند بلکه تعداد گوناگونی اندیشمند دارند که هیچکدام اتوریته همه جانبه ندارد و مبارزین میتوانند خودبه جستجوی آزاد و خلاق بپردازند. از جمله آنارشیست های کلاسیک: ویلیام گودوین، یوسف پرودن، ماکس اشتیرنر، میشائیل باکونین، و پیتر کروپتکین هستند. برای فهم بیشتر مکتب آنارشیسم توصیه میشود که غیر از اسامی فوق، خواننده سراغ آثار متفکرینی مانند: گوستاو لانداور، لئون تولستوی، رودلف روکر، خانم اما گلدمن و غیره نیز برود. غالب این نظریه پردازان درقرن 19 می زیستند. اگر بدون مارکس، مارکسیسمی بوجود نمی آمد، ولی بدون باکونین و روکر، آنارشیسم پدران و مادران فکری زیادی داشت. در میان آنارشیستها اشتباهات و اغراق های غیرمنطقی نیز پیش آمده است، از آنجمله: پرودن را ضد زن دانستند، اشتیرنر ضد جمع و جامعه بود، باکونین و کروپتکین ضد آلمانی بودند، خانم گلدمن در مقطعی از زندگی اش ضد فمینیسم بود. کانت در رابطه با مکتب انارشیسم مینویسد که آن قانون و آزادی است ولی بدون اعمال خشونت. فیشته میگفت که وظیفه دولت است که نیاز به دولت را بتدریج برطرف نماید. آنارشیستها می خواستند از ترکیب و ذوب افکار: قانونی، دمکراتیک و اجتماعی یک دولت فرهنگی بوجود آورند. حکومت دمکراتیک مورد نظر آنارشیستها کوششی برای حاکمیت خلق بود. آنارشیستها خود را ضد خشونت، نظامی گری و میلیتاریسم میدانستند. خشونت در نظر آنان فقط برای خنثی نمودن خشونت طرف مقابل آزاد است، گرچه نقش خشونت را ضد اجتماعی و ضد انقلابی میدانند. تحقیقات کروپتکین در علوم تجربی باعنوان "کمک متقابل در جهان انسان و حیوان" جوابی به کتاب "مبارزه انواع برای بقا" اثر داروین و افشای سوسیال-داروینیسم درحال رشد آنزمان بود. روکر، یکی از نظریه پردازان جنبش آنارکوسندیکالیستی درسال 1919 کتاب "اصول مبارزات سندیکایی" را بیرون داد. او میگفت که احزاب سوسیالیستی بدون جنبش سندیکایی قادر به ساختن سوسیالیسم نیستند. امروزه اشاره میشود که تئوری دولت و نظام سرمایه داری آنارشیستها چنان تغییر کرده که شباهتی با قرن 19 و آغازقرن 20 ندارد.
آنارشیستها از قرن 17 برای ساختن جامعه ای آزاد و عادل وارد مبارزات اجتماعی شده و از آغاز قرن 19 خود را بعنوان خالق یک تئوری سیاسی مطرح نمودند. آنان از زمان انقلاب فرانسه نقش مهمی در اعتراضات اجتماعی داشتند. بیشتر خواسته های آنان متکی به شعارهای انقلاب 1789 فرانسه بود. گودوین انگلیسی درسال 1793 باطرح نظرات عدالت سیاسی آنارشیستی پایه گذار فلسفه آنارشیستی شد. از آغاز قرن 19 آنارشیسم شکل تئوریک و سازمانده ای بخودگرفته است. پرودن درمیانه قرن 19 آنارشیسم را جنبشی: اجتماعی، سوسیالیستی، و فلسفی معرفی نمود. در سال 1909 کروپتکین مدعی گردید که ریشه تمام خواسته های آنارشیستی، سوسیالیستی و کمونیستی در انقلاب 1789 فرانسه بوده است. طرح آنارشیستی کروپتکین بعنوان آنارشیسم کمونیستی مورد قبول نظریه پردازان آنارشیستی قرار گرفت. در زمان عبور قرن 19 به قرن 20 تئوری آنارشیستی در جنبش اجتماعی غرب جا افتاد. کمونهای پاریس سال 1871 باکمک انجمن و شوراهای خودگردان محلی اداری روی انقلابات روسیه در سال های 1905 و 1917 و انقلاب اسپانیا بین سالهای 1939-1936 اثر گذاشتند. انجمن ها و شوراهای خودگردان اداری آنارشیستی نخست در انقلاب مکزیک بین سالهای 1919-1910 و سپس در انقلاب اسپانیا دارای هژمونی شدند. در آلمان ماکس اشتیرنر کوشید تا به تقلید از پرودن در فرانسه، جامعه خود را در رابطه با جنبش آنارشیستی تحلیل نماید.
آنارشیسم در رابطه باجنبش نئولیبرالیسم فعلی مدعی است که دولت سرمایه داری زیر عنوان دولت رفاه، دولت اجتماعی، و دولت امنیت ملی، مخفی شده است چون آنان میخواهند به تن دولت سرمایه داری لباس اجتماعی و مردمی بپوشانند، و دولت نظم و امنیت سرمایه داری همان کارگاه تعمیر کاپیتالیسم است، و در سرمایه داری، اجتماعی بودن فرد محدود میشود به نیازهای سرمایه، و اقتصاد سرمایه داری مانع آزادی و برابری فرد در مقابل قانون میگردد، و در بازار آزاد سرمایه داری بدلیل نبود کنترل، قانون جنگل حاکم گردید یعنی ضعیف طعمه قوی شده است. به این سبب فمینسم سندیکایی میخواهد تا در جامعه کالایی سرمایه داری دیگر کالایی برای مصرف سرمایه و مردها نباشد. خانم کارول ارلیش درسال 1975 نوشت که زنان نه کالا و نه شئی لذت بخش و مورد مصرف مردان هستند و تازمانیکه جامعه شاهد رنسانس زنان نباشد، بشریت نیز دچار هیچ رنسانسی نخواهد شد. در زمینه محیط زیست، در آمریکا بوکچین خالق تئوریهای آنارشیستی مدرن بوده است.
درسال 1907 در کنگره آنارشیستی به اهمیت جنبش سندیکایی برای امر انقلاب و تحولات اشاره شد. در آنجا گفته شد که عمل و مبارزه سندیکایی موجب آگاهی ضد کاپیتالیستی میشود. یکی از شعارهای آنارشیسم عملگرا:" دستگاهها بجای شوراها و تحول و تکامل بجای انقلاب " بود. آنارشیسم عملگرا که متکی به نظرات کروپتکین است مدعی است که از اوتوپی آنارشیستی و روشهای خشونت آمیز مسلحانه در مبارزه دست برداشته است. ولفگانگ هاریش، فیلسوف آلمانی، آنارشیسم جدید را مثل سابق دچار بی صبری انقلابی نمی داند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر