۱۳۹۲ فروردین ۱۶, جمعه

متن ترانه «تصور کن» از جان لنون



تصور کن هيچ بهشتی در کار نيست
آسان است اگر تلاش کنی
و هيچ جهنمی در زير پايمان نيست
بر بالای سرمان تنها آسمان است
تصور کن همه انسان‌ها
برای امروز زندگی مي‌کنند …
تصور کن هيچ کشوری نيست
تصورش سخت نيست
هيچ بهانه‌ای برای کشتن يا مردن در راهش نيست
چنان که مذهبی وجود ندارد
تصور کن همه انسان‌ها در صلح زندگی مي‌کنند
شايد بگويی من رؤيا مي‌بينم
اما من تنها نيستم
من اميددار روزی هستم که تو به ما بپيوندی
و جهان يکی شود
تصور کن مالکيتی وجود ندارد
تعجب مي‌کنم اگر بتوانی نيازی به حرص يا گرسنگی نيست؛
برابری
بشر.
تصور کن همه مردم
زمين را با يکديگر قسمت مي‌کنند…

شايد بگويی من رؤيا مي‌بينم
اما من تنها نيستم
من اميدوار روزی هستم که تو به ما بپيوندی
و جهان يکی شود

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر