۱۳۹۲ فروردین ۱۷, شنبه

ویلیام گادوین ,فيلسوف آنارشیست و داستان نويس بريتانيايي




Prominent Anarchists and Left-Libertarians


ويليام گادوين , فيلسوف آنارشیست و داستان نويس بريتانيايي متولد 1756 ,هفتمین فرزند از سیزده فرزند یک خانواده متعصب - کشیش محافظه کار است که در 7 آپریل 1836 در سن 80 سالگی جان سپرد. 


ویکی پدیا : "ویلیام گادوین (William Godwin) فیلسوف آنارشیست بریتانیایی است. وی به نوعی از آنارشیسم شبکه‌ای همکار و یا همان سندیکایی اعتقاد داشت؛ به این معنا که جامعه از گروه‌های همکار متعدد و نه با نظارت مرکزی تشکیل یابد. کتاب قضاوت سیاسی از اوست.
جمله «دولت تنها زنان و مردان بیکاره پرورش می‌دهد» از وی می‌باشد.

او در سال ۱۷۹۶ با مری ولستون‌کرافت نویسنده فمینیست رابطه عاشقانه‌ای داشت که به ازدواج آنها و تولد دخترشان انجامید اما مری ۱۱ روز بعد از زایمان درگذشت. گادوین کتابی درباره زندگی مری ولستون کرفت نوشته است."


ويليام گادوين؛ نظريه پرداز الغاي حکومت




روزنامه رسالت ,نوشته شهرام گودرزي

ويليام گادوين «William Godwin» فيلسوف و داستان نويس بريتانيايي، در سال‌هاي بين 1756 الي 1836 مي زيسته است. پدر او كشيش فقيري بود و خودش نيز اين شغل را پذيرفت، اما علاقه چنداني به مسائل و امور ديني نداشت، از اين رو كشيش بودن را كنار گذاشت. در سال 1783 به لندن رفت و براي گذران زندگي نوشته‌ هاي سفارشي و بي‌تاثير مي نگاشت و از طريق انتشار آنها خرج زندگي خود را تامين مي ساخت. در جريان سياسي «بحث درباره انقلاب فرانسه» ناشر خود را راضي نمود تا براي انتشار خلاصه‌اي از فلسفه سياسي جديد، مبلغ لازم را در اختيار او قرار دهد. از اين رو در سال 1793 توانست نوشته معروف خود را تحت عنوان «پژوهشي درباره عدالت سياسي» انتشار دهد.
اين اثر توانست شهرت و معروفيت خاصي را براي نويسنده خود فراهم سازد، به نحوي كه چند بار چاپ خورد. گادوين در اين كتاب خود، رويكردهاي آنارشيستي و آرماني خود را بيان نموده و فلسفه و نظريه خود را در باب اين دو موضوع مطرح كرد. بعد از مدتي با چاپ داستان موفق خود با نام كالب ويليامز شهرت و آوازه‌ بيشتري را كسب نمود. او با انتشار اين آثار خود توانست هواداران و طرفداران تازه‌اي را به دست آورد، بخصوص او بر نسل جوانتر نويسندگان آرمانخواه تاثير زيادي نهاد. اين تاثير در نويسندگان روز، باعث جلب توجه و مباحثه اين اقشار با گادوين گشت.
در اين آشنايي‌هاي علمي او توانست با ماري ولستنكرافت، نويسنده دفاع از حقوق زنان و از نخستين حاميان جنبش بانواني ازدواج كند، اما ماري چند ماه بعد از به دنيا آمدن دخترش، از دنيا رفت و گادوين را تنها گذاشت. گادوين در سال 1798 اثر خود «اعترافات» را منتشر كرد و در عين حال مقالات، داستان‌ها، زندگينامه‌ها، چند نمايشنامه، كتاب كودك و چند نوشته كوچك سياسي را نگاشت. از نوشته‌هاي سياسي او مي توان پاسخ به پار، درباره جمعيت، انديشه‌ هايي درباره انسان را نام برد.
از ديدگاه گادوين، سازمان ‌هاي اجتماعي و سياسي موجود با نوع انسان رابطه دارد. انسان محيط اجتماعي را مي سازد، انسان توسط عقل و كشف حقيقت مي تواند محيطي را تغيير دهد و آن را كامل كند. فقط بعد از لغو همه قوانين و نابود كردن حكومت مي توان پيدايي انسان كامل و بهتر را انتظار داشت. از ديد وي، انسان‌ها مي خواهند شاد باشند و از رنج دوري مي گزينند، اين دو خصلت هدف نهايي تلاش انسان است، از اين رو نيل به منفعت و سودمندي يكي از خصوصيات اخلاقي بشر تلقي مي گردد. در بحث از اخلاق، گادوين بيان مي سازد كه براي رفاه و شادماني مردم بايد مشاركت نمود و به دست آوردن شادماني براي مردم، يك هدف و وظيفه مي باشد. اين وظيفه حالت داوطلبانه و غيراجباري دارد، يعني مردم را نبايد وادار به انجام كار نيك و سنجيده نمود. او بر خلاف برخي نويسندگان اعتقاد نداشت كه انسان موجودي خودخواه و مغرور است، بلكه به سرشت بشردوستانه معتقد بود. از طرفي او استفاده از زور و اجبار را براي اصلاح باورهاي نادرست، عملي غير اخلاقي تلقي مي كرد.گادوين در باب مجازات نيز نظرات خاصي داشت، از نظر او مجازات نمي تواند مجرمان را اصلاح كند. مجازات سبب نزول مجرم و قاضي مي شود و بازدارنده كارآمدي نيست. انسان‌ هاي خوب از روي عادت به درستكاري رو مي آورند و گمراهان نيز از روي عادت به اين عمل مشغول مي شوند. مجازات نمي تواند ابزار مناسبي براي پاكسازي جامعه باشد. اگر كسي به ديگران آسيبي برساند، مي بايد فقط او را زنداني كرد.در زمينه مسائل سياسي، او حكومت را از جامعه جدا مي دانست، جامعه منشا خير و خوبي است، اما حكومت شر است. تمامي قوانيني كه حكومت وضع مي كند، زيان بار و شر مي باشد. از اين جهت او خواهان لغو تمام حكومت‌ها بود، زيرا حكومت با توسل به زور و قدرت باعث نابودي حقيقت مي شود. از اين نظر مي توان گادوين را بنيانگذار آنارشيسم دانست.

 
سیاست روز ,حامد سعيدي‌راد

قرن نوزدهم در انگلستان دوره یکه تازی مکاتب و منش‌های اختلاطی است و این غلبه افکار تلفیقی بیانگیر عرق‌ریزی و تلاش همه جانبه اندیشمندان انگلیسی برای شکل‌دهی نظام سیاسی استوار و مترقی در این صده است. قرنی که پس از انقلاب مشروطه و برقراری ساختار نوین و تازه‌پا و نه‌چندان استوار سیاسی در انگلیس همه به تکاپو افتاده بودند تا سهم خود را برای پیشرفت و اعتلای بریتانیای کبیر ادا کنند. یکی دموکراسی یونانی را با آریستوکراسی تلفیق می‌کرد و دیگري با سودمندگرایی ملغمه‌ای می‌ساخت که بوی الیگارشی از آن بر می خواست و یکی هم از لائوتسه و زنون ولتر حکومتی هفتاد ودو ملت می‌آفرید. در این میان اما تکیه بر متفکرین قرن هفدهم و هجدهم انگلیس از همه بیشتر بود و پایه و اساس بیشتر مکاتب سیاسی و خط مشئ‌های حکومتی قرن نوزدهم همان افکار و آراء جان میلتون و رابرت فیلمر و هابز و لاک بود. هر کس بنا بر طبع و میلش یکی از این‌ها را بر می گزید و چند خطی از کتاب‌های عصر طلایی یونان و یا فلسفه قرون وسطی چاشنی‌اش می کرد و با اندک نمک ابتکار و نوآوری نام خود را در فهرست فلاسفه سیاسی انگلستان به یادگار می‌گذاشت. ویلیام گادوین هم از این دسته متفکرین تلفیقی بود. او فلسفه هیوم را با کمی از آراء توماس پین تلفیق کرد و قدری هم از آنارشیست‌های پیش از خود الگو گرفت. گادوین را بنیان‌گذار مکتب آنارشیسم می‌دانند البته این قول اگر محدود شود به آنارشیسم مدرن کاملا صحیح است اما اگر مکتب آنارشیسم به عنوان یک مکتب مستقل و بدیع در قرن نوزدهم و آن هم ابداع شده به وسیله گادوین معرفی شود‌، کاملا نادرست است چرا که چند هزار سال پیش از گادوین اندیشه‌های آنارشیستی هرچند با نام و به شیوه‌ای دیگر اما با همین خمیر مایه مطرح شده بودند. گادوین مانند هیوم معتقد بود انسان‌ها ذاتا به دنبال لذت و خوشی‌اند و غایت همه تلاش‌های انسانی منجر به کسب لذت و یا گریز از درد می شود. اما در زمینه اخلاق او عقیده متفاوت و متمایزی نسبت به هیوم داشت. گادوین بر این عقیده بود که انسان‌ها در قبال یکدیگر حقوقی ندارند و تنها وظیفه است که معیار‌ها و مقیاس‌های روابط انسانی را معین می‌کند. او بر این باور بود که اعمال انسانی در جهت پیشبرد بیشترین خوشی و لذت برای مردم جامعه صورت می‌گیرد و با این عقیده که انسان‌ها ذاتا خود خواهند شدیدا مخالف بود و معتقد بود اگر انسانی کار خطایی بکند تنها به خاطر جهل او نسبت به نیک یا بد بودن آن عمل است. گادوین هرگونه مجازات و اعمال زور را هم شدیدا رد می‌کرد و معتقد بود با زندان و مجازات نمی توان انسان‌ها را اصلاح کرد و این مقولات جز پایین آوردن شأن قاضی و مجرم نتیجه دیگری در برندارد. گادوین با الهام از پین به اصالت و فایده جامعه معتقد بود و حکومت را شر می‌دانست اما بر خلاف پین که وجود حکومت شرور را لازم و ناگزیر می‌خواند او بر این اعتقاد بود که حکومت‌ها باید کاملا از میان بروند تا بشر بتواند با تکیه بر عقل و قوه کمال‌طلبی خود راه سعادت و خوشبختی را طی کند. گادوین برای آزادی اذهان و عقول بشری از زیر یوق‌های دست ساخت خود بشر حتی پا را از این هم فراتر نهاد و منکر سودمندی و فایده همکاری شد. او مدعی شد که همکاری و کار گروهی عقل بشر را ملزم می‌کند که تحت سیطره و حکومت خرد جمعی گروه فعالیت کند و همین موضوع مانع شکوفایی استعداد‌ها و خلاقیت‌های بی‌حد و حصر بشری می شود.
ویلیام گادوین در3مارس 1756 چشم به جهان گشود و درسال 1836 چشم از جهان فروبست. گادوین بعد‌ها در آثار نویسندگانی چون کولریج، هزلت و شلی تاثیر گذاشت. افکار و عقاید گادوین بسیار آرمانی و دست نیافتنی بود و تنها توانست در زمان حیات خودش آن هم در مدت کوتاهی شور و حالی در جامعه فکری انگلستان در بیاندازد اما هیچگاه فرصت عملی شدن و یا توانایی تبدیل به یک ایدئولوژِی یا تز حکومتی و سیاسی جدی و قابل بحث را نیافت.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر