آنارشيسم از ريشه يونانى Anarxos(آنارخوس) يا an - archg (آنارچى) يا Anarkhia (آناركيا) به معناى بدون فرمانروا است.
منابع علوم اجتماعى ـ سياسى از اصطلاح آنارشيسم دوگونه تعريف ارائه دادهاند:
1. آنارشيسم، فلسفه اجتماعى و آموزه سياسى است كه مبتنى بر ارج گذارى به
آزادى فرد بوده است و با عقايد آزادىخواهانه و پيش رو، پيوستگى دارد. در
انديشه آنارشيستى، نفى هرگونه اقتدار زورمندانهاى كه انسانها بر يكديگر
اعمال مىكنند، ضرورى است.
تاريخچه آنارشيسم چهرههاى گوناگون انديشه آنارشيستى را طى دورانهاى گذشته، در آثار فلاسفه، انديشمندان مذهبى، نويسندگان و شعراء مىتوان رديابى كرد. زنون، فيلسوف يونانى و بنيان گذار مكتب رواقى، در سه قرن پيش از ميلاد، هواخواه اين تفكر بوده است. وى مىگفت: غريزه طبيعى در نهاد بشر است كه او را به سوى زندگى اجتماعى رهنمون مىشود؛ لذا نيازى به قانون، دولت و... نيست. شخصيت انسان بدون دولت بهتر پرورش مىيابد. در قرون وسطى نظير همين اصل از طرف گروههاى دينى، مانند: آناباتيستها و مساواتيان ترويج مىشد. لويى آرمان نخستين بار واژه Anarchy (آنارچى) را كه نشانگر جامعه بىحكومت است، در توصيف جامعه سرخپوستان كه بدون دولت، قانون، زندان و... بودند، به كار برد. آنارشيسم در فاصله سالهاى 1840 و 1880 ميلادى در سراسر اروپا شيوع پيدا كرد. مالاتستا در اروپا و آمريكا فعاليتهاى تبليغى و انقلابى آنارشيستى اجرا مىكرد. اين انديشه نخستين بار در اواخر قرن هيجدهم توسط ويليام گادوين طرح شد. وى در رساله سياسىاش به انديشه آنارشيسم سامان داد. او پيرو فلسفه خردگرايى بود كه نهادهاى سياسى را مسبب پليديهاى اخلاقى و مانع خردورزى مىدانست، و مىگفت: قوانين امروزى نتيجه عقل و خردمندى نياكان ما نيست، بلكه حاصل شهوات، ترسها، حسادتها و جاهطلبيها مىباشد و علاجى كه چنين قوانينى عرضه مىدارند، به مراتب از مفاسدى كه مدعى دفع آنها هستند، بدتر است. آنارشيسم در قرن نوزدهم توسط ژوزف پرودن فيلسوف و روزنامهنگار فرانسوى مورد توجه قرار گرفت، او با به كار بردن اصطلاح آنارشيسم، اظهار داشت: حكومت و مالكيت اموال، مايه شر و فسادند. و صريحا خواستار نفى آنها شد. انديشه آنارشيستى مرزهاى زادگاه خود(اروپا) را در نورديد و وارد سرزمينهاى اروپاى شرقى، روسيه و حتى آمريكا شد. پس از پرودن دو نفر از اشراف زادگان روسى (باكونين و كروپوتكين) به ترويج اين نظريه پرداختند؛ اولى با لحن تند و دومى با لحن ملايم. باكونين پس از سال 1864م. دست به ترويج عقايد آنارشيستى متأثر از هگل زد. خدا باورى را با آزادى انسان ناسازگار دانست و منكر خدا شد؛ حتى دولت و نمايندگان منتخب مردم را نيز قبول نداشت و كمونيزم را نيز ضد آزادى و مردود مىشمرد. كروپوتكين از همه بيشتر در ترويج آنارشيسم تلاش كرد، ولى تلاش وى براى يافتن مبناى علمى براى آنارشيسم ناكام ماند. وى در اثر ضد داروينى خود نشان داد كه كمك متقابل در طبيعت و جامعه به اندازه تنازع بقاء اهميت دارد. در حال حاضر، آنارشيستهاى نو(نئوآنارشيستها) در كشورهاى اروپايى، مانند: آلمان، فرانسه، انگليس و آمريكا در تلاش ترويج بيش از پيش افكار خود بوده و خواهان اجتماعى كردن ابزار و وسائل توليد هستند.
مدلهاى آنارشيسم آنارشيسم خود به گروهها و گرايشهايى تقسيم مىشود، مانند: فردگرايى، جمعگرايى، تعاونگرايى و... . تمام گروههاى آنارشيستى در اصول بنيادين خود، يعنى آزادى فرد و نفى حكومت و دولت مشترك هستند و از لحاظ نظرى به آنارشيسم فمینیسم ، كمونيستى، سنديكاليستى و... تقسيم مىشوند. پيروان آنارشيسم براى رسيدن به اهداف مكتبى خود به دو طيف تندرو و ميانهرو تقسيم شدند. پرودن و باكونين در تواناييهاى انقلاب حدّى نمىشناسند، و هر نوع دولتى را شر مطلق مىدانند گادوين معتقد است كه حكومت ماشين بىرحمى است و علاجش انهدام كامل است.(15) در قرن نوزدهم شمار زيادى از سياست مداران را ترور كردند، مانند: مك كينلى رئيس جمهور آمريكا، تزار اول امپراتور روس، هامبرت شاه ايتاليا، كارنو رئيس جمهور فرانسه و... . اشتينر (- 1806 م.) آنارشيست آلمانى مىگويد: من جنگ با دولتها را هر قدر هم كه دموكراتيك باشند، اعلام مىكنم. خدا، وجدان، وظيفه، قانون و...دروغ هستند. مىنويسند كه وى آنارشيست بود، حريص آتش و خون. اما ديدگاه معتدل آنارشيسم، تنها مخالف هر گونه قدرت است و بس، مثلاً تولستوى مطلقا با انقلاب ميانه اى ندارد. اصالت فرد و آزادى اگر هيچ مرزى نداشته باشد، به سلب آسايش و آزادى افراد مىانجامد و اگر حد و مرز داشته باشد، تبيين و اجراى آن بدون قانون و حكومت محال است انديشه تولستوى در حدود سالهاى 1900 م. مبتنى بر \"احتراز از شدت عمل\" بود و هر چند با طرز تفكر ملل غرب ناسازگار بود، ولى گاندى كه با تولستوى نامه نگارى داشت، با بهرهگيرى از اين اصل هند را از يوغ استعمار آزاد كرد. گاندى به تمام معنا آنارشيست نبود و طرفدار تشكيل حكومت بود. اصول و مؤلفههاى آنارشيسم انديشه آنارشيسم بر مبانى و اصول متعددى از جمله: فردگرايى، انسان گرايى، اختيارگرايى، بىقانونى، شورش و انقلاب ,آزادى مطلق، و از همه مهمتر ستيز با هر گونه حكومت استوار است. آنارشيسم با توجه به اين مبانى با هر گونه نهاد و سازمان اعم از دينى و غيردينى مخالف است و انسان را يك موجود كاملاً آزاد مى انگارد.
تاريخچه آنارشيسم چهرههاى گوناگون انديشه آنارشيستى را طى دورانهاى گذشته، در آثار فلاسفه، انديشمندان مذهبى، نويسندگان و شعراء مىتوان رديابى كرد. زنون، فيلسوف يونانى و بنيان گذار مكتب رواقى، در سه قرن پيش از ميلاد، هواخواه اين تفكر بوده است. وى مىگفت: غريزه طبيعى در نهاد بشر است كه او را به سوى زندگى اجتماعى رهنمون مىشود؛ لذا نيازى به قانون، دولت و... نيست. شخصيت انسان بدون دولت بهتر پرورش مىيابد. در قرون وسطى نظير همين اصل از طرف گروههاى دينى، مانند: آناباتيستها و مساواتيان ترويج مىشد. لويى آرمان نخستين بار واژه Anarchy (آنارچى) را كه نشانگر جامعه بىحكومت است، در توصيف جامعه سرخپوستان كه بدون دولت، قانون، زندان و... بودند، به كار برد. آنارشيسم در فاصله سالهاى 1840 و 1880 ميلادى در سراسر اروپا شيوع پيدا كرد. مالاتستا در اروپا و آمريكا فعاليتهاى تبليغى و انقلابى آنارشيستى اجرا مىكرد. اين انديشه نخستين بار در اواخر قرن هيجدهم توسط ويليام گادوين طرح شد. وى در رساله سياسىاش به انديشه آنارشيسم سامان داد. او پيرو فلسفه خردگرايى بود كه نهادهاى سياسى را مسبب پليديهاى اخلاقى و مانع خردورزى مىدانست، و مىگفت: قوانين امروزى نتيجه عقل و خردمندى نياكان ما نيست، بلكه حاصل شهوات، ترسها، حسادتها و جاهطلبيها مىباشد و علاجى كه چنين قوانينى عرضه مىدارند، به مراتب از مفاسدى كه مدعى دفع آنها هستند، بدتر است. آنارشيسم در قرن نوزدهم توسط ژوزف پرودن فيلسوف و روزنامهنگار فرانسوى مورد توجه قرار گرفت، او با به كار بردن اصطلاح آنارشيسم، اظهار داشت: حكومت و مالكيت اموال، مايه شر و فسادند. و صريحا خواستار نفى آنها شد. انديشه آنارشيستى مرزهاى زادگاه خود(اروپا) را در نورديد و وارد سرزمينهاى اروپاى شرقى، روسيه و حتى آمريكا شد. پس از پرودن دو نفر از اشراف زادگان روسى (باكونين و كروپوتكين) به ترويج اين نظريه پرداختند؛ اولى با لحن تند و دومى با لحن ملايم. باكونين پس از سال 1864م. دست به ترويج عقايد آنارشيستى متأثر از هگل زد. خدا باورى را با آزادى انسان ناسازگار دانست و منكر خدا شد؛ حتى دولت و نمايندگان منتخب مردم را نيز قبول نداشت و كمونيزم را نيز ضد آزادى و مردود مىشمرد. كروپوتكين از همه بيشتر در ترويج آنارشيسم تلاش كرد، ولى تلاش وى براى يافتن مبناى علمى براى آنارشيسم ناكام ماند. وى در اثر ضد داروينى خود نشان داد كه كمك متقابل در طبيعت و جامعه به اندازه تنازع بقاء اهميت دارد. در حال حاضر، آنارشيستهاى نو(نئوآنارشيستها) در كشورهاى اروپايى، مانند: آلمان، فرانسه، انگليس و آمريكا در تلاش ترويج بيش از پيش افكار خود بوده و خواهان اجتماعى كردن ابزار و وسائل توليد هستند.
مدلهاى آنارشيسم آنارشيسم خود به گروهها و گرايشهايى تقسيم مىشود، مانند: فردگرايى، جمعگرايى، تعاونگرايى و... . تمام گروههاى آنارشيستى در اصول بنيادين خود، يعنى آزادى فرد و نفى حكومت و دولت مشترك هستند و از لحاظ نظرى به آنارشيسم فمینیسم ، كمونيستى، سنديكاليستى و... تقسيم مىشوند. پيروان آنارشيسم براى رسيدن به اهداف مكتبى خود به دو طيف تندرو و ميانهرو تقسيم شدند. پرودن و باكونين در تواناييهاى انقلاب حدّى نمىشناسند، و هر نوع دولتى را شر مطلق مىدانند گادوين معتقد است كه حكومت ماشين بىرحمى است و علاجش انهدام كامل است.(15) در قرن نوزدهم شمار زيادى از سياست مداران را ترور كردند، مانند: مك كينلى رئيس جمهور آمريكا، تزار اول امپراتور روس، هامبرت شاه ايتاليا، كارنو رئيس جمهور فرانسه و... . اشتينر (- 1806 م.) آنارشيست آلمانى مىگويد: من جنگ با دولتها را هر قدر هم كه دموكراتيك باشند، اعلام مىكنم. خدا، وجدان، وظيفه، قانون و...دروغ هستند. مىنويسند كه وى آنارشيست بود، حريص آتش و خون. اما ديدگاه معتدل آنارشيسم، تنها مخالف هر گونه قدرت است و بس، مثلاً تولستوى مطلقا با انقلاب ميانه اى ندارد. اصالت فرد و آزادى اگر هيچ مرزى نداشته باشد، به سلب آسايش و آزادى افراد مىانجامد و اگر حد و مرز داشته باشد، تبيين و اجراى آن بدون قانون و حكومت محال است انديشه تولستوى در حدود سالهاى 1900 م. مبتنى بر \"احتراز از شدت عمل\" بود و هر چند با طرز تفكر ملل غرب ناسازگار بود، ولى گاندى كه با تولستوى نامه نگارى داشت، با بهرهگيرى از اين اصل هند را از يوغ استعمار آزاد كرد. گاندى به تمام معنا آنارشيست نبود و طرفدار تشكيل حكومت بود. اصول و مؤلفههاى آنارشيسم انديشه آنارشيسم بر مبانى و اصول متعددى از جمله: فردگرايى، انسان گرايى، اختيارگرايى، بىقانونى، شورش و انقلاب ,آزادى مطلق، و از همه مهمتر ستيز با هر گونه حكومت استوار است. آنارشيسم با توجه به اين مبانى با هر گونه نهاد و سازمان اعم از دينى و غيردينى مخالف است و انسان را يك موجود كاملاً آزاد مى انگارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر